جدول جو
جدول جو

معنی پیش بیننده - جستجوی لغت در جدول جو

پیش بیننده
(اَ هََ)
پیش بین. مقابل اول بین. آخربین. احتیاطکار. محتاط. دوربین. مآل اندیش:
ببخشید یک بدره دینار زرد
بدان پرهنر پیش بیننده مرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
پیش بیننده
عاقبت اندیش پیش بین، با حزم محتاط احتیاط کار: ببخشید یک بدره دینار زرد بدان پرهنر پیش بیننده مرد. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ ظَل ل)
مقبل. مقدم. نزدیک آینده. متصدی. (منتهی الارب). مترقی. متجاوز. رخ دهنده: متکلف، پیش آینده بکاری که افزون باشد از حاجت. مستمیت، پیش آینده به جنگ. کابح، پیش آینده ازآن چیز که فال بد می گیری از وی. میتاح، پیش آینده مردم را به بدی. (منتهی الارب). رجوع به پیش آمدن شود
لغت نامه دهخدا
نزدیک آینده جلو آینده، اقدام کننده مقام: متکلف پیش آینده بکاری که افزون باشد از حاجت، مترقی، متجاوز، رخ دهنده حادث شونده، آینده مستقبل: پیدا کردن آنکه این جبناننده چیزی نبود عقلی و متغیر و ناشونده و از حال اکنون و گذشته و پیش آینده خبر نادارنده
فرهنگ لغت هوشیار